وبلاگ شخصی علیرضا

 وقتش رسیده ...

وقتش رسیده  حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره  جایم عوض شود

هی کار دست من بدهد   چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود

با بیت های  سر زده  از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود

جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم    عوض شود

سهراب ِ شعرهای من   از دست می رود

حتی اگر عقیده ی  رستم عوض شود

قدری کلافه ام    و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود

حـوّای جا گرفته  در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد

تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد

با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود


از طریق فرم زیر می توانید بامن در ارتباط باشید.
راستی هرکس دوست داشت در این مکان فعالیت کنه بهم اطلاع بده تا رمز بهش بدم .

نظرات  (۵)

سلام خوشحالم که هر چند روز یه بار شما رو میبینم . دیدار مهم هست . بعضی ها آرزوی دیدار همدیگه رو دارن ولی متاسفانه نمیتونند همدیگر رو ببینند . ممنون که هستی .
  • نورالدین عبدالله زاده
  • سلام دوست عزیز
    بیا به سایت ما اونجا همه چی هست 

    فیلم, موزیک وآهنگ , بازی, کتاب, نرم افزار, تبادل لینک و ... 
    باز باران....!
    باز باران
    باز باران
    بی ترانه
    بی صدای ِعاشقانه
    می خورد بر بام ِ خانه
    قطره قطره ... دانه دانه
    باز هم بال پرستو، خیس ِ آب ِ ناودانه
    باز هم یک تنگ خالی، ماهی ِ تشنه لبانه
    باز، سفره خالی است از، بوی ِعطر ِ رازیانه
    حسرت ِ نان ِبرشته، دستهای ِکودکانه
    باز رفتن بی بهانه ، بی دلیلی شاعرانه
    بستن ِ بار ِ مسافر، یک سفر تا بی نشانه
    باز هم قلبی شکسته، اشکهایی بس روانه
    خم شدن زیر عذاب ِ یک گناه ِ معصومانه
    باز یک عشق دروغین، بوسه های ِ ظاهرانه
    باز هم تنهای ِتنها، دختر ِ پاک ِزمانه
    باز یک شوق ِ لبالب، شوق ِ مرگی جاودانه
    باز مرگی بی بهانه
    باز باران...بی ترانه
    به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
    قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
    بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
    دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم.
  • فرد گیر کرده در سر دوراهی
  • تا به حال در زندگی تان بر سر چند دوراهی ایستاده اید؟

    بارها و بارها...

    از صبح که از خواب بیدار می شویم، این دوراهی ها شروع می شوند. اینکه از رختخواب بلند شویم یا بیشتر بمانیم، امروز سر کار برویم یا دیدن یک دوست ، هر لحظه و هر لحظه در حال تصمیم گیری هستیم بدون اینکه بدانیم چقدر انتخاب میکنیم و اگر راه دیگر را انتخاب کرده بودیم چه میشد!

    هر وقت از کسی بپرسیم اگر از اول شروع میکردی چه میشد، معمولا بیشتر افراد میگویند زندگی متفاوتی را انتخاب میکردیم و راه دیگری را میرفتیم... من هم همینطور ، اگر قرار بود با دانستن تمام راهی که آمده ام دگرباره از نو شروع کنم، حتما زندگی را طور دیگری میچیدم...

    کمتر زندگی را سخت میگرفتم، دوستانم را بیشتر می بوسیدم، چیزهای جدید بیشتری را امتحان میکردم، زیر باران مست میشدم و میخندیدم و بیشتر از این عاشق می شدم...

    به خانواده ام توجه بیشتر و بیشتری میکردم و همه را زودتر میبخشیدم، از درختهای بیشتری بالا میرفتم و بن بستهای زندگی را راحت تر دور میزدم...

    رشته دیگری میخواندم، شغل دیگری انتخاب میکردم و بیشتر از زندگی لذت میبردم حتی اگر روشم برخلاف نظر همه دنیا بود ...

    از آنجا که آدم کنجکاو و تنوع طلبی هستم، شک ندارم که از این به بعد هم راه های جدیدی را خواهم رفت، چیزهای جدیدی کشف خواهم کرد و دنیا را به گونه ای دیگر خواهد دید...!

    بهتر نیست هر روز و هر روز متفاوت زندگی کنیم؟!

    پاسخ:
    اره خوبه که هروز متفاوت کارکنیم و ..................

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">